سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

زبانحال امام جواد علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمود ژولیده
نوع شعر : مرثیه
وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
قالب شعر : غزل

مُردم و هنگام جان دادن کسی با من نبود           حجره‌ام دربسته بود و خانه‌ام ایمن نبود

هادی‌ام را هم به سختی زیر لب دادم ندا           قدرتی دیگر برای این صدا کردن نبود


من بحال مرگ بودم قاتلم در شور و شوق           انتظاری بیش از این از جانب دشمن نبود

آب می جستم مگر قدری کنم رفع عطش           آب بود و جرعه‌ای از آن نصیب من نبود

شکر می‌کردم خدا را تشنه‌ام مثل حسین           نیزه‌ای اما به حلقم وقت جان کندن نبود

سینه‌ام از چکـمه‌های قـاتلم سنگین نشد           خنجری بالا سرم هنگام جان دادن نبود

خـواهـری را یادم آمد در میان قـتـلگاه           محرمی دیگر برای عمه را بردن نبود

این جوانی را نـثار عـمر زهرا می‌کنم           گرچه در باغ و بهارم فصل گل چیدن نبود

غصه پهلو شکسته این جوان را پیر کرد           چاره‌ای دیگر در این ماتم بجز رفتن نبود

زود رفـتـم تا که زود آیـد امـام مـنـتـقـم           نیـتی دیگر به غیر از یار او بودن نبود

نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر حذف گردید؛ لازم به ذکر است داستان هایی خنده، رقص و هلهله کردن اُم فضل و دیگر کنیزان در هیچ مقتل معتبری نیامده و تحریفی است؛ اتفاقاً در روایات معتبر کتب عيون المعجزات ص ۱۲۹، اثبات الوصیه ص ۲۱۹، دلائل الأمامیه ص ۳۹۵، بحار الانوار ج ۵۰ ص ۱۶؛ جلاءالعیون ص ۹۶۷، منتهی الآمال ص ۱۸۰۴، مقتل معصومین ج ۳ ص ۴۷۹ و ... اشاره بر گریه کردن اُم الفضل ملعونه بعد از مسموم کردن امام جواد عليه‌السلام شده است، لازم به ذکر است داستان هایی همچون موضوع به پشت بام بردن بدن مطهر امام جواد علیه السلام  ، و .... انداختن بدن مطهر از پشت بام به زمین و سه روز ماندن بدن مطهر امام علیه السلام در زیر آفتاب در هیچ مقتل معتبری نیامده و تحریفی است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.



دست و پا تا می‌زدم رقاصه‌ای کِل می‌کشید           آرزوی دیگری آن لحظه جز مردن نبود



ناله‌های غربتم در هلهله جوهـر نداشت           خانه تاریک و سردم مـأمن ماندن نبود



کاش یک خواهر برای غربتم می‌بیخت اشک           خنده کن بسیار بود و گریه کن اصلا نبود



پیکرم را با جسارت روی بام خانه برد           سایه بال کبوتر بود و جان در تن نبود